×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

به خیال و خاطره‌ای که از ابر و باد تندتر و نرمتر است. پنجاه سال پیش را به خاطر میآورم که دبستانی درمحله‌ای قدیمی ازشهری کوچک وپرعاطفه اولین دبستانم بود. با زمزمۀ محبتی که معلم آن درگوشم خوانده است هنوز هم طفل گریز پای دلم به دنبال در و دیوار مخروبۀ آن است. آنجا کوی لیلی من است. باری پدران ما با زندگی و معشیت سادۀ خود، این بخت بلند را داشتند که فرزندانشان را راهی مدارسی بکنند که در آن شمع آموزش برای همه یکسان می‌سوخت. این امیدواری هم وجود داشت که فرزندانشان با تلاش خود قادر به رقابت با مرفه‌ترین بخش جامعه شوند. شگفتا فرزندانشان که ما باشیم فاقد چنین بخت و اقبالی درمورد فرزندان خود هستیم. نه که فرزندانمان استعداد کمتری از ما دارند، بلکه سیستم آموزشی این بخت را از آن‌ها گرفته وبه دیگران داده است. این دیگران پنج درصد جامعه هم نیستند، اما گویی از فضایی دیگرند. فاش می‌گویم از قانونی که حکم بر شکل گیری مدارس غیر انتفاعی در کشورمان داد، سخت ناراضی ام. می‌گویند که راه اندازی آن با این انگیزه انجام گرفت که سرمایه‌های مردمی در پیشبرد اهداف آموزشی به کارگرفته شود. صد افسوس که چنین نشد و هیچکس حساب سود را از سرمایه جدا نکرد. باید از اول می‌دانستیم که سرمایه از قاعده «سود» تبعیت خواهد کرد. صاحبان ثروت ازاین رهگذرهم سهم بیشتری برای خود مطالبه کردند. حال به نهادینه شدن فرهنگی که با آرمان‌ها وایده‌های اخلاقی ودینی ما فاقد سازگاری است چه پاسخی داریم؟! به رسمیت یافتن فرهنگی که حضرت امیر (ع) دوست خود میثم خرما فروش را با مخلوط نمودن خرمای وی از آن برحذر داشت و تاکید فرمود که دَر هم بفروش و بندگان الهی را از هم متمایز مکن، چه فکر کرده ایم؟ مگرنه اینست که ما با متغیر ثروت، افراد جامعه را به دوبخش پردرآمد وکم درآمد تقسیم کرده ایم وبهره مندی از آموزشی با کیفیت بالاتر را، فقط حق طبیعی اقلیتی از جامعه دانسته ایم، که قدرت خرید و پرداخت بیشتری دارند؟ نهادینه شدن این ذهنیت درمیان بخش کثیری از جوانان جامعه که محکومیت خود را به ادامۀ یک رقابت نابرابر و ناامید کننده با اقلیتی از جوانان هموطن خود به رسمیت بشناسند، آزار دهنده نیست؟ به لحظه‌ای بیندیشید که آن‌ها، همزمان با ساعت آغاز رسمی کنکور دست به قلم وپاسخنامه می‌برند. تا سرنوشت آتی خود را برآن رقم بزنند. نتایج اینگونه رقابت نابرابر روشنترازآنست که من و شما نتوانیم آن را پیش بینی کنیم. زندگی حاصل ازاین ذهنیت، پیامد دوستی وهمبستگی نخواهد داشت. ما با ایجاد فاصلۀ عاطفی و حتی فیزیکی که امکان همکلاس شدن آن‌ها را با همدیگر گرفته ایم، آن‌ها را به هم بیگانه کرده ایم. این بس نبود گاهی خرید افتخار خدمت سربازی و … برای ثروتمندان را هم به آن افزوده ایم. مزایای زندگی لاکچری، آن اندازه نیست که با عیوب اساسی آن برابری کند، برج عاج نشینی و فاصله با واقعیات ملموس جامعه آفت کمی نیست. تفکیک و تمایز فرزندان کشور در مدارس انتفاعی و دولتی بر مبنای قدرت پرداخت والدین و آفت کمی درسیستم آموزشی کشور نیست. گویی آنانی که همه چیز را با پول قابل خرید و معامله می‌دانند به این اصل معروف و کلاسیک موضوع انشا هم که «علم بهتر است یا ثروت؟» پاسخ عریان وبی رحمانه داده اند علم هم قابل خرید با ثروت است” جوانان ما این تبعیض را بر ما نخواهند بخشید که اقلیتی از هم سن وسالانشان صرفا با اتکا بر قدرت مالی از امکانات آموزشی ویژه‌ای برخوردار باشند و بر صندلی و نیمکت ویژه‌ی آموزشی تکیه بزنند. بهتر است تصمیم گیرندگان ما به این واقعیات تلخ که میتواند تیشه به ریشۀ همبستگی ملی بزند توجه جدی مبذول دارند و اینچنین، فرزندان کشور را با معیار ثروت و طبقات اجتماعی از هم جدا نکنند. آسیبی که این نوع از تصمیمات به انسجام اجتماعی می‌زند به آسانی قابل جبران نیست. مشروعیت یافتن روحیۀ خود بزرگ بینی و فخرفروشی ناشی از دوپینگ افتخارات تصنعی به ذهن اقلیتی در جامعه، بخش وسیعی از استعداد‌های جامعه را از رشد طبیعی خود باز خواهد داشت. بر مرگ این استعداد‌ها فعلا کسی نمی‌گرید. چرا که استعداد‌ها فاقد قبر و گورستانند و نالۀ ما فقط برقبر و گورستان است نه بر انسان‌ها و استعداد‌ها.